سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل، دفتر اندیشه است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :33
کل بازدید :37431
تعداد کل یاداشته ها : 15
103/9/3
3:31 ص
وقتی امام علی (ع)  ترک کردنش توسط مردم  و متحد شدنشان با ابوبکر (لعنت الله) را دید خانه نشینی را اختیار کرد .عمر (لعنت الله)به ابوبکر (لعنت الله)گفت چه مانعی دارد که سراغ علی بفرستی تا بیعت کند .چرا که کسی جز او و این چهار نفر باقی نمانده مگر انکه بیعت کردند .ابوبکر (لعنت الله)در میان آن دو نرم خوتروسازشکار تر و زرنگ تر و دور اندیش تر بود .و دیگری عمر (لعنت الله)تند خوتر و خشن تر بود .ابوبکر(لعنت الله)گفت :چه کسی را سراغ او بفرستیم ؟عمر گفت :قنفذ(لعنت الله)را می فرستیم .او مردی تند خو و غلیظ و خشن و از آزادشدگان است و نیز از طایفه بن کعب است ابوبکر.(لعنت الله) قنفذ را نزد امام علی (ع) فرستاد و عدهای را نیز به همراهش فرستاد .او امد درب خانه حضرت و اجازه ورود خواست ولی امام اجازه نداد .اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر که لعنت خدا بر انها باد برگشتند در حالیکه انها در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند :به ما اجازه داده نشد .عمر (لعنت الله) گفت برگردید و اگر به شما اجازه داده نشد بدون اجازه وارد شوید .آنها امدند و اجازه خواستند اما حضرت زهرا (ص) فرمودند :به شما اجازه نمی دهم بدون اجازه وارد شوید .همراهان قنفذ  (لعنت الله) برگشتند ولی خود آن ملعون انجا ماند آنان به ابوبکر و عمر  (لعنت الله) گفتند فاطمه چنین گفت و ما از این که بدون اجازه وارد شویم خودداری کردیم .عمر  (لعنت الله) عصبانی شد و گفت ما را با زنان چه کار سپس به مردمی که اطرافش بودند دستور داد که هیزم بیاورید و خود عمر  (لعنت الله)هم همراه آنان هیزم بر داشت و آنها را اطراف خانه حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (ص) و فرزندان پیغمبر قرار داد .سپس عمر   (لعنت الله) ندا کرد جوری که اهل خانه بشنوند و گفت ((به خدا قسم ای علی باید از خانه خارج شوی و با خلیفه بیعت کنی وگرنه خانه را با خودتان به آتش می کشم ))حضرت زهرا (ص) فرمودند : ای عمر ما را با تو چه کار است ؟ملعون جواب داد : در را باز کن و گرنه خانتان را به آتش می کشم حضرت زهرا (ص) فرمودند ای عمر از خدا نمی ترسی که به خانه من وارد می شوی ولی عمر (لعنت الله) ابا کرد از اینکه برگردد .سپس عمر (لعنت الله) اتش طلبید و انرا بر در خانه حضرت زهرا (ص) شعله ور کرد و سپس در را فشار داد و وارد خانه شد .حضرت زهرا (ص)در مقابل او ایستاد و فریاد زد ((یا ابتاه یا رسول الله )) عمر  (لعنت الله) شمیر را در حالیکه در غلاف بود بلند کرد و به پهلوی مبارکش حضرت زهرا (ص) زد . آن حضرت ناله کرد : ((یا ابتاه))عمر تازیانه را بلند کرد و به بازوی حضرت زد انحضرت صدا زد ((یا رسول الله ابوبکر و عمر با بازماندگان تو چه بد رفتاری کردند )).علی(ع) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید و خواست او را بکشد.ولی سخن پیامبر(ص) و وصیتی را که به او کرده بود بیاد آورد و فرمود:(ای پسر صهاک قسم به آنکه محمد(ص) را به پیامبری مبعوث نمود اگر نبود مقدری که از طرف خداوند گذشته و عهدی که پیامبر با من نموده است می دانستی که تو نمی توانی به خانه من داخل شوی).عمر (لعنت الله)فرستاد و کمک خواست .مردم هم امدند تا داخل خانه شوند و امام علی (ع) هم سراغ شمشیرش رفت .قنفذ (لعنت الله)سراغ ابوبکر(لعنت الله)برگشت در حالیکه که می ترسید علی (ع) با شمشیر به سراغش بیایید چرا که شجاعت و شدت عمل ان حضرت را می دانست .ابوبکر (لعنت الله)به قنفذ(لعنت الله)(برگرد اگر از خانه بیرون امد دست نگه دار و گرنه در خانه اش به او هجوم بیاورو اگر مانع شد خانه را بر سرشان به اتش بکشید )قنفذ ملعون امد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم اوردند .امام علی (ع(سراغ شمشیرش رفت ولی انان زودتر به شمشیر رسیدند وبا عده زیادشان بر سر امام ریختند و طنابی بر گردن مبارک امام انداختند .حضرت زهرا (ص) به جلوی درب خانه بین امام و مردم مانع شد قنفذ(لعنت الله)با تازیانه به آنحضرت زد .بطوریکه وقتی حضرت از دنیا رفت در بازویش از زدن آن ملعون اثری مثل دستبند بر جای مانده بود سپس امام را بردند و به شدت او را می کشیدند تا انکه نزد ابوبکر (لعنت الله)رسانیدندو این در حالی بود که عمر (لعنت الله)بالای سر ابوبکر (لعنت الله)با شمشیر ایستاده بود و خالد بن ولید و ابوعبیده بن جراح وسالم مولی ابی حذیفه و معاذ بن جبل و مغیره بن شعبه و اسد حضیر و بشیر  بن سعید و سایر مردم در اطراف ابوبکر (لعنت الله)نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود .علی (ع) را نزد ابوبکر (لعنت الله) رسانیدند در حالیکه امام فرمود :به خدا قسم اگه شمشیرم در دستم بود می دانستید که هرگز به این کار دست نمی یابید .به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمی کنم و اگر چهل نفر برایم ممکن بود جمعیت شما را متفرق می ساختم ولی خدا لعنت کند اقوامی را که با من بیعت کردند و سپس مرا خوار نمودند .

 


89/8/11::: 1:59 ص
نظر()